نبض تجارت- درست شبیه یک خانه کوچک بودند با سقف شیروانی قرمز و درهایی بسته که هر چند روز یک بار کلیدی در قفل آنها میچرخید و درها گشوده میشد. آنها پناهگاه واژهها و حرفها و سقفی بالای سر ناگفتهها، عشقها و رازها بودند. کاغذهای دستنویس و پاکتهای ملخی و چهارگوش مهمانان همیشگی این خانهها، آنقدر زیر سقفهای شیبدار منتظر میماندند تا سرانجام سوار بر خورجین پارچهای پستچیها به مقصد برسند.